امیرحسین یک پسرکوچولوی ۵ ساله است که با پدر و مادرش در یک مجتمع مسکونی ۵ طبقه زندگی می کند.آپارتمان آنها در طبقه ی پنجم است.پدرش بعضی وقت ها به خاطر کارش به سفر می رود و امیرحسین و مادرش تنها می مانند.مجتمع آنها ده واحدی است یعنی ده تا خانواده می توانند در آپارتمان های مجتمع زندگی کنند اما فقط امیرحسین و خانواده اش اینجا هستند و بقیه ی واحدها خالی است
اولین سفر همسرم و بچه هابه هندوستان بود . به همین دلیلهیجان زیباییدراون ها به چشم می خورد. بچه ها در عالم کودکی خودشون بودن و شادی می کردن. و با لحن شیرین خردسالیبه هرکیمی رسیدن می گفتن می خوایم بریم هندستون .سجاد دو سالسینا سه سال و سعید 8ساله بود.اما هیجان واقعی را خانممداشت. با شوق و ذوق وصف ناپذیریخودش رو برای این سفر آماده می کرد.
صبح پنجشنبه بود که مریمپاش روکرد توی یک کفش کهالا و بلابایدبریم خیابون بهار چند دست لباس برای بچه هابخریم و هرچهگفتم نیازی نیست. اونجا بهترین لباس ها با قیمتهای باور نکردنی هست. حرف بهخرج نرفت و چرخ منو چمبر کرد ورفتیمبهار برای خرید. البته راستش اگر از حق نگذریم یک کمی هم تقصیر خودم بود. توی این دو سه سالی که من توی هند کارخونه خریده بودم و کار می کردم.اونقدر مشغول کار بودم.کهفرصت پیش نیومد به بودبرمویه خرید درست حسابی برای بچه ها بکنم.به همین دلیل اون ازوضعیتاولید پوشاک درهند خیلی مطلعنبود.
همهدم درآمده حرکت برای خرید لباس و سایراقلامموردنیاز بودن.نریش از نیم ساعتقبل دمدر هتل آماده به خدمت حاضر بود. به محض دیدنما از ماشین بیرون پرید و درهای ماشین را باز کرد. تابچه ها و ما سوارشیم.
پرسید : کجا برمقربان .
گفتم : فشن استریت. ماشین رو روشنکرد و بهحرکت دراومد.فشن استریتیک خیابان بسیار طولانی هست که توش فروشگاه های بسیاری به شکلاوپنمارکتقرار داره که میشه لباسهای راحتو خوبی رو به قیمت های بسیار نازل خریداری کرد.
اصولا" هندی هامثل خود ما بسیار اهل چونه وتخفیف دادن وتخفیف گرفتن هستند. بخصوص اگر فکر کنند شماتوریست هستید.سعی می کننهرچی میتونن آدم سرکیسهکنند.
این وبلاگ کشکولی بزرگ است ، که همه آثار خود را در آن ریخته ام .
و به همین جهت بسیار شلوغ و پر هرج و مرج است.
به همین دلیل تعدادی وبلاگ تخصصی و موضوعی ایجاد کردم. که لینک شان را خواهم گذاشت.